چرا؟

تگها |۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

چرا فراموش كردن بعضي خاطرات اصلا امكان پذير نيست؟...
چرا دقيقا وقتي به ياد ميان انگار دوباره تو اون مكان و زمان حضور داشتي؟...
چرا قلبت مدام مي تپه و هرچي بيشتر سعي مي كني احساساتت رو فراموش كني نمي توني؟...
چرا نمي توني خاطرات رو خراب كني تا ويرانه شون باعث شه از زيبايي بيافته و نديدنش گرد و غبار بيشتر روش بنشونه؟...
چرا از خاطره بازي متنفري ولي باز هم خاطره جمع مي كني؟...
چرا صدا انقدر تاثيرگذاره و همه خاطرات با صداشون اذيتت مي كنه؟...
چرا دل آدم با اين خاطرات آروم نميشه؟...
...

ادامه مطلب

آسانِ سخت ...

تگها |۱۳۸۹ فروردین ۲۳, دوشنبه
بعضي وقت ها حتي وقتي چيزي براي ازدست دادن نداري بازم نمي توني پيچيده فكر نكني! حتي براي هيچي انقدر انرژي مي ذاري كه نمي توني به خواسته ي اصليت برسي! وقتي به خودت نگاه مي كني مي بيني داري براي تصوراتت كه هنوز واقعي نشده همه چيزو سخت و پيچيده مي كني ...
ادامه مطلب

خاطرات

تگها |۱۳۸۹ فروردین ۱۴, شنبه

خاطراتم بر باد
مي نويسم بر آب
هرچه بادا باد!

خاطراتم بر سنگ
مي نوازد آهنگ
مي شود اين دل تنگ

خاطراتم بر باد
مي رود از هر ياد
هرچه بادا باد!



اميرسعيد
28/1/88
ادامه مطلب