چرا فراموش كردن بعضي خاطرات اصلا امكان پذير نيست؟...
چرا دقيقا وقتي به ياد ميان انگار دوباره تو اون مكان و زمان حضور داشتي؟...
چرا قلبت مدام مي تپه و هرچي بيشتر سعي مي كني احساساتت رو فراموش كني نمي توني؟...
چرا نمي توني خاطرات رو خراب كني تا ويرانه شون باعث شه از زيبايي بيافته و نديدنش گرد و غبار بيشتر روش بنشونه؟...
چرا از خاطره بازي متنفري ولي باز هم خاطره جمع مي كني؟...
چرا صدا انقدر تاثيرگذاره و همه خاطرات با صداشون اذيتت مي كنه؟...
چرا دل آدم با اين خاطرات آروم نميشه؟...
...
obat tradisional herpes buat anak
۶ سال قبل
Ali گفته:
برای اینکه واست مهمن وگر نه همینجوری به زندگیت ادامه بده خودشون کمرنگ میشن و از بین میرن! برا همینه که ما انسانیم! انسان!!!
۲۹ فروردین ۱۳۸۹ ساعت ۸:۳۶
شیما گفته:
این همه سردی..
این همه تلخی و یاس ِرنگی برای چیه؟
این بافت سیمانی..سیاه ها خاکستری ها..جز پیری،بی هدفی،زندگی تلخ و مرگ هیچ پیغام دیگه ای ندارند!
زردها،نارنجی ها،قرمزها..دلیل این همه چرا..دلیل این تلخی هاست
این تابلویی که ساختیش دلیل مرگه امیر سعید!پالت رنگی ِ زندگیت رو خودت بساز:)
۳۱ فروردین ۱۳۸۹ ساعت ۹:۱۸