چرا؟

تگها |۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

چرا فراموش كردن بعضي خاطرات اصلا امكان پذير نيست؟...
چرا دقيقا وقتي به ياد ميان انگار دوباره تو اون مكان و زمان حضور داشتي؟...
چرا قلبت مدام مي تپه و هرچي بيشتر سعي مي كني احساساتت رو فراموش كني نمي توني؟...
چرا نمي توني خاطرات رو خراب كني تا ويرانه شون باعث شه از زيبايي بيافته و نديدنش گرد و غبار بيشتر روش بنشونه؟...
چرا از خاطره بازي متنفري ولي باز هم خاطره جمع مي كني؟...
چرا صدا انقدر تاثيرگذاره و همه خاطرات با صداشون اذيتت مي كنه؟...
چرا دل آدم با اين خاطرات آروم نميشه؟...
...

2 Comments


  1. Ali گفته:

    برای اینکه واست مهمن وگر نه همینجوری به زندگیت ادامه بده خودشون کمرنگ میشن و از بین میرن! برا همینه که ما انسانیم! انسان!!!

    ۲۹ فروردین ۱۳۸۹ ساعت ۸:۳۶

  2. شیما گفته:

    این همه سردی..
    این همه تلخی و یاس ِرنگی برای چیه؟

    این بافت سیمانی..سیاه ها خاکستری ها..جز پیری،بی هدفی،زندگی تلخ و مرگ هیچ پیغام دیگه ای ندارند!

    زردها،نارنجی ها،قرمزها..دلیل این همه چرا..دلیل این تلخی هاست
    این تابلویی که ساختیش دلیل مرگه امیر سعید!پالت رنگی ِ زندگیت رو خودت بساز:)

    ۳۱ فروردین ۱۳۸۹ ساعت ۹:۱۸

نظر خود را در کادر زیر درج نمائید